♥دنيای شيرين من♥
بین این دنیای کثیف و دنیای خیالی که واسه خودمون درست کرده بودیم گیر کردممم ...
دنیامون حتی از دنیای خدا هم قشنگ تر بود ... یادته؟؟؟
بین عشق تو و فراموشیت ...بین بودن و نبودن ..بین لمس نفسات تو سیاهی شب ...
هنوزم حس و حال تو .. تو نفسام موج میزنه ...
پس چرا اینقد زود دنیامونو فروختی به فاصله ها ؟؟؟
چرا باید آغوش تو سهم یکی دیگه باشه وقتی یکی اینجا هست که از دوریت داره میمیره؟؟
کاش الان صدامو میشنیدی که چطوری دارم با صدای بلند تو این غروب سرد هق هق میزنم ...
ببیییییین ... شب هم از چشمهای ورم کردم خسته شده ...
دستام اونقد سسته که حس میکنم خونی توش جریان نداره ...
میدونی تو این لحظه آرزوم چیه ؟؟؟
دلم میخواست میزنگیدی و تو اوج گریه و هق هق من
با همون لحن دوست داشتنیت میگفتی:
سلاااااااااااااااااااااااااااامممممممممممممممم نفسم .... خوش میگذره ؟؟؟
و من خیلی ساده میگفتم ... بهرحاااااااااااااال ....
نظرات شما عزیزان:
پس اگر کسی قدرتو ندونست فکرنکن تو الماس نیستی!
بدون اون نابیناست.


яima |